ساعت دو و سی و پنج دقیقه شبه
و من تازه آزمون جلسه چهارم کتاب سوم رو دادم
یه لحظه وقتی داشتم سئوال دوم رو جواب میدادم
ذهنم هنگ کرد
همه چیز یادم رفت و هرکاری کردم فایدهای نداشت!
چند روز نتونستم بخونم و باید جبران کنم
سه روز وقت دارم
پنج درس و یازده (شایدم دوازده) امتحان دیگه مونده
از سنگینی مطالب ذهنم خسته شده
اما...
اما فقط من میدونم و خدای من
که چقدر این حالو دوست دارم
چند سال حسرت این خستگی رو خوردم
چقدر دلم میخواست درس بخونم
و چقدر الان از شنیدن این عبارت لذت میبرم:
داری درس میخونی؟
چیزی که اکثریت بهش عادت کردن
و بعضا ازش ناله میکنن
واسه بعضیا آرزوئه!
من از یه جایی به بعد
معنی این جمله رو خیلی خوب فهمیدم...
+شکر... خیلی شکر 😊
+باید یادبگیرم زندگی میتونه کامل نباشه اما خوب باشه...
امتحانم میشه بد داد اما خوب باشه 😉